ملينا جونملينا جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
رضا جونرضا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

ملینا عشق کوچولوی ما

مليناي ازگيل خور من

سلام نفسم. امروز دیگه دارم از سر کار برات پست می ذارم چون بعد از یک سال (حمله سایبری) بالاخره نت اتاقم وصل شد و بجاش فعلاً نت خونه قطعه اینم یه مدلشه. عزیزم دیروز دیدم داری با خودت قل هو الله احد می خونی . البته به زبون خودت قل لُ اَ اَد. این آیه رو مامان جون قبلاً یادت داده بود، و بعد از مدتها داشتی برای خودت زمزمه می کردی و من هم شروع کردم و کل سوره رو باهات خوندم و بعد از چندین بار تکرار ،دیدم داری با خودم می خونی و مطمئنم اگه یکی دو روز دیگه باهات کار کنم بطور کامل حفظ میشی. دقیقاً چندین ماه پیش بود که از عدد ١ تا ١٠ رو فقط با چهار پنج بار تکرار من از حفظ خوندی. ولی حیف که بعضی وقتها مامانی تنبلی می کنه و زیاد باهات کا...
16 خرداد 1392

تقلید رفتار

  دستای کوچولوت رو روی عروسکت گذاشتی و آروم زمزمه می کنی پیس پیس .دستام رو می ذاری روی کمرت و ازم می خوای برات لالایی بخونم . هر لالایی که برات می خونم تو همونو برای عروسکت زمزمه می کنی. اینقدر برات لالایی خوندم و تو تکرار کردی که چشمای معصومت به خواب رفت. چقدر زیباسریعترین بازخورد رفتار منو پس میدی.مثل یه مادر واقعی رفتار میکنی و شاید خیلی زیباتر و باشکوهتر از من.البته جیگری اولین بارش نیست که این کارها رو میکنه از پارسال هم تمام رفتارهای منو مو به مو روی عروسکش انجام میداد مثل وقتی که پیرهنشو بالا میکشید و به عروسکش شیر میداد.و یا وقتی ماکارونی رو توی دهن عروسکش میکرد و می گفت آم آم (یادش بخیر) ...
10 خرداد 1392

بای بای پوشک

امروز دقیقاٌ 5 روز میشه که دختر گلی رو به طور کامل از پمبرز گرفتم ، وای که چقدر خوشحالم بس که از دیگرون راجع به مشکلات پوشک گرفتن شنیده بودم  این روند رو به تأخیر مینداختم . البته وقت نداشتن خودم  هم یه عامل بود چون توی دو هفته کار که تا عصر پیشت نبودم و دو هفته رستم که اونهم بدلیل اینکه هر بار، یه جایی بودیم و نمیشد خونه مردم همچون جسارتی کرد . تا اینکه دیگه دیدم هوا داره رو به گرما میره و راحتر میشه این کارو انجام داد دل رو به دریا زدم. البته از 2 هفته قبل فقط شاید در حد یکی دو ساعت آزادت میذاشتم و دقیق از 5 روز پیش خونه مامان جون اینا به طور کامل بازت گذاشتم و شکر خدا خیلی زود یاد گرفتی و خیلی همراهیم کردی جز دو روز ...
6 خرداد 1392

کاکوو

خانم کوچولوی من بین مردها بعد از بابا جونش به عمو مصطفی(شوهر خالش) و دایی جونش خیلی علاقه منده. بالاخص دایی جون. البته این محبتا دوطرفه هم هست ولی .... ولی علاقه به دایی جون یه چیز دیگست ... خصوصاً که بهش میگه   کاکوو از همون روز اول نمی دونم چرا همچون اسمی رو روی دایی جونت گذاشت . ما هم هیچ وقت تا بحال این کلمه رو نگفتیم که بگم از ما یاد گرفته باشه . جالبیش به اینه که هر وقت ما میگیم بگو دایی میگفت کاکوو . البته کلمه دایی رو میگفت ولی نه در مورد دایی. اینم یه کلمه جدید ابداعی ملینا خانمه دیگه ، چیکارش میشه کرد. ولی از علاقش بگم دیروز تا رسیدیم خونه باباجون اینا . ملینا خانم که خبر نداشت داریم کجا...
1 خرداد 1392

آبان ماه

دختر گلم الان آبان ماهه. ماه مورد علاقه ماماني و به قول خيلي ها قمر در عقرب که شاید برای خیلی ها ماهی باشه که باید محتاط باشی. ولی من همیشه پائیز رو فقط بخاطر این ماهش دوست دارم . می دونی چرا چون مامانی توی این ماه و در چنین روزی دنیا اومده. البته جدا از تولد من امسال 2 تا عید هم توی این ماه قشنگ اتفاق افتاد اولیش عید قربان که هفته قبلی بود که دقیقاٌ مصادف با 20 ماهگی تو گل دختر بود. و دومیش هم 3روز پیش که عید غدیر بود که عروسی دختر عمه بابایی ( مرضیه ) بود. عزیزم وقتی که تازه می خواستم واد مرز 20 سالگی بشم شور و شوق زیادی برای تولدم داشتم، چون داشتم بزرگ می شدم و وارد مرحله جوونی می شدم ولی ...
16 آبان 1391

شیرین کاریهای ملینا جون

عزیز دل مامان امروز می خوام از یه چند تا شیرین کاریهات بگم. جیگر طلا ظهر جمعه بود و مشغول خوردن ناهار بودیم که از تلویزیون تبلیغ پوشک مولفیکس گذاشت که چند تا بی بی پوشک شده سمت مادراشون می دویدن       و اما تو عزیزکم از اونجایی که تا نی نی می بینی با ذوق خاصی میگی دَ و میری طرفش این بار رفتی و دستاتو به طرف صفحه  تلویزیون دراز کردی و یعنی می خواستی تمام بی بی هارو بغل کنی. ای جان دلم . مثل وقتی که نیکادل گلی رو می بینی و با این قدت می خوای بغلش کنی و ببوسیش.  جیگر دخمل مهربونم. یکی دیگه از کارای جدیدت اینه که تا پوشکتو می بندم فوری پشت من بازش می کنی به من می خندی  ...
25 تير 1391
1